خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

نمی دانم

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۰۱ ب.ظ

حکایت غریبی است ... حال و روز خودمان را می گویم. هر کداممان صدها نمی دانم شنیده ایم در پاسخ "حالت چطور" است ها و احوال پرسی های رایج دیگر؛ چه از دیگران و چه از خودمان!

وقتی کناری را گرفته ایم و آرام آرام خیابان را گز می کنیم، سرمان را بالا می آوریم و میپرسیم: "راستی حال من چطور است؟" سوال توی هوا حل می شود، رها و بدون پاسخ. گاهی هم ده ها جواب ضد و نقیض خودش را می اندازد وسط و هر کدام می خواهند خودشان را به وجودت قالب کنند...

نمی چسبد ! زور که نیست. یک "نمی دانم"ِ محوِ بزرگ توی هوا در مقابلت رژه می رود و زل می زند توی چشم هات. هیچ نمی گوید. آنقدر نگاه می کند تا مثل همیشه دست بیندازی و بگیری اش. 

نمی دانم! گفتم که حکایت غریبی است حال و روزِ ما. غریب ...درست  مثل دوشنبه ای که بی هوا غروب می کند ...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۹
مرد خاکستری

نظرات  (۲)

های   خاکستری جان   
 مثل اینکه هیچ طرفی به هیچ کسی زندگی نمیسازد...  
پاسخ:
سلام دختر حاجی
زندگی است دیگر! قراره نسازه اصن
میگم این - های -  که در نظر بالا گفتمhiنبود ها    :دی   
شبه جمله ی  کاملا فارسی جهت همدردی بود   
من باب روشن سازی فقط :) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی