خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

پوچی 1

شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ب.ظ
عنفوان جوانی، جایی بین 18 تا 22-3 سالگی جایی است برای رویا بافی و ترسیم زندگی آینده. جایی که همان سال های ابتدایی اش مجبوری راهت را هم تا حدودی مشخص کنی و زندگی خیلی نرم اما با قدرت به سمت جلو هلت می دهد. مجبوری بالاخره یک راهی را انتخاب کنی و راه بیفتی. به کجا؟ خیلی فرق نمی کند. مجبوری و راه می افتی! اما هنوز توی سرت نمی دانی به کجا می روی. اغلب آدم ها همین طورند. اصلا شاید بشود گفت همه شان!
 آن ها هم که فکر می کنند می دانند هم، توی یک حباب موقت گیر افتاده اند  و تنها تا زمانی در ظاهر آسوده اند که حباب بترکد و با سر توی دنیا واقعی بیفتند و با سرگیجه ای چه بسا شدید تر از حالت اول، پی راهشان بگردند.

بسیاری از آدم هایی که اواخر دهه سوم تا دهه چهارم زندگی شان را می گذرانند، واقعا نمی دانند چطور شده که به اینجا رسیده اند. از دور که نگاه می کنی فکر می کنی آن آدم چقدر موفق است و حتما کلی برنامه ریزی و تلاش کرده که به آن جا رسیده. نزدیک که می روی اما کودکی را می بینی که بزرو در کلاسی ثبت نامش کرده اند و نمی داند چرا آن جاست. اما ناچار به اجرای قوانین و تلاش برای یادگیری و پیشرفت است.
 القصه ...
پوچی زندگی یک جایی می خورد توی صورتمان. یا در همان جوانی و یا در دهه های بعدی. ممکن است مثل مادر بزرگی که یکی یکی بچه هایش را عروس و داماد کرده و زمانی که تنها می شود به آن پی ببرد یا جوانی که همین حالا دارد آن نقطه را با وضوحی بیش از اندازه می بیند. شاید خوش شانس و نمی دانم شاید هم بد شانس باشی که لحظات آخر زندگی ات به آن برسی. چیزی که می دانم این است که داستان شتر و خوابیدن در خانه دقیقا در این باره اتفاق می افتد .

در این شکی نیست. بحث بر سر چگونگی رفتار آدم ها و عکس العملشان نسبت به این پدیده و اتفاق مهم در زندگی شان است. آدم ها وقتی می بینند که انتهای هر چیزی، تاکید می کنم هر چیزی در این زندگی به پوچی، نیستی و فنا می رسد، چطور با خودشان و تنهایی وحشت آوری که گریبانشان را می گیرد رفتار می کنند؟
با آن کنار می آیند (چطور؟)، با قدرت هرچه تمام تر انکارش می کنند و یا تمام تلاششان را می کنند تا با آن مبارزه کنند؟
هه ! مبارزه با پوچی! مبارزه با نیستی! جنگ و جدال با چیزی که نیست و تلاش برای نابودی اش. خیلی سخت است!
برویم فکر کنیم و نگاه کنیم به زندگی آدم ها تا ببینیم چطور با این پدیده دست و پنجه نرم می کنند .... ؟

ادامه دارد ...
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۵

نظرات  (۴)

۰۵ دی ۹۴ ، ۱۴:۱۲ علی رضائیان
نمی دونم چی بگم...
اما آره، این پوچی یه جایی بد می خوره توو صورت آدم. لامصدب می زنه صورت آدم رو له می کنه. بارها دیدم حتا آدم هایی که آمادگی رویارویی با این پدیده ی غیرقابل گریز رو داشتن هم له شدن زیر بار فشارش.

...
پاسخ:
این خاصیت پوچیه . که نمیشه چیزی گفت . توو سکوت خفه می کنه! هیچ آدمی نمی تونه آمادگی داشته باشه . چون واسه چیزی که یدفه میاد میزنه نمیشه همیشه آماده بود! میاد میزنه به قولت له میکنه و نمیره! میمونه میمونه میمونه ....
۰۵ دی ۹۴ ، ۱۵:۱۸ خانوم پاف
توی یه اتاق تاریک 
هیچی پیدا نیست 
فقط وقتی چراغی روشن بشه ، میشه فهمید چه خبره و چی به چیه 
زندگی هم همینه 
هر چی نگاه میکنی چیزی نمیبینی 
چون تاریکه 
میتونی بشینی تا وقتت تموم بشه 
یا اینکه دنبال کلید روشن کردن چراغ بگردی 
یه شمع حتی یه دونه کبریت 
ممکنه پیدا کنی 
ممکنه پیدا نکنی 
اما باید بگردی چون اگه نگردی پوچی و تاریکی رو بدون اینکه آزمون و خطا کنی پذیرفتی 
و خودت جزئی از اون شدی 
البته گفتنش آسوده 
غلب پای عملمون لنگه ! 

پاسخ:
الحق که مامانی ! تاریکی ترس داره کرختی داره هی می خوری زمین . از همه مهم تر کبریتات و سوخت چراغت تموم میشه و ...
ولی فعلا، راه چاره همینه دیگه ...
پوچی زندگی یک جایی میخورد توی صورتمان
هووووم
دقیق ک نگاه میکنم ب اینجا میرسم ک این همه کار..بدو بدو..همه اینها..خالی از لطف
دقیقا اخرش هیچی تیس
بیهودس
پاسخ:
تهش لذتشو می بری ولی ته لذته دوباره میرسه به همین هیچی! حالا اینکه اصلش همینه یا میشه پوچ نباشه .... ؟
نمیدونم شاید اگه پیر شی و اینو بفهمی ناراحتی آدم بیشتر شه ، مثل کسی که کلی زحمت کشیده و الان حس میکننه هیچی نداره!
پاسخ:
ها دیگه . هرچی میری جلو درد و سوزشش بیشتر میشه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی