خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

پوچی 2

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ب.ظ

صحبت از رسیدن به این حس گریز ناپذیر بود؛ پوچی! اینکه بالاخره یک جایی یقه مان را می گیرد و مجبوریم یک بلایی سر او یا خودمان بیاوریم.

نه فقط در برابر این پدیده، بلکه سایر پدیده های خارج از کنترل، غیر فیزیکی و متافیزیکی هم انسان را به سه واکنش ثابت وادار می کند. انکار و فرار، کنار آمدن و مبارزه! مثل مرگ، مثل زندگی پس از مرگ، مثل خدا مثل روح مثل .... که البته بعضی هاشان ممکن هر سه واکنش را لازم نداشته باشند.
بگذریم ...

آدم ها یک جایی وسط زندگی شان به پوچی می رسند. شاید همان اول، شاید در میانه و شاید هم در اخر. بعد که از کمای ضربه سنگین هیولای پوچی بیرون می آیند، خود آگاه و نا خودآگاه، ملغمه ای از سه راه بالا را برای خودشان درست می کنند و سعی می کنند نشان دهند که هیچ اتفاقی نیفتاده. هر کسی اطرافش را نگاه می کند و اولین، جذاب ترین، ساده ترین، عامه پسند ترین، مد روز ترین و ...... چیز را بر می دارد تا پوچی اش را با آن پر کند.

یکی پوچی را پشت فیلم و کتاب و موسیقی پر می کند، یکی پشت عشق های آتشین و عاشق و فارغ شدن هایش. یکی می رود تا سفید شدن موهایش درسی را که کوچکترین علاقه ای به آن ندارد را می خواند و بعدش از آن می رود سر کاری که خیلی ها آرزویش را دارند اما خب دوستش ندارد.

یکی هم زندگی را پشت همین زندگی پنهان می کند. پشت کار، زن داری و بچه داری و همسر داری. پشت رسیدگی به همسر و فرزند و خانواده. نقاب فداکاری می زند و همه جا جار می زند که زندگی ام را وقف همسر و بچه هایم کرده ام. که دروغ می گوید. که زندگی ای نداشته که بخواهد وقفش کند. تنها راه پیش رویش برای غرق نشدن در پوچی همین بوده و همین را برداشته و دارد ادامه اش می دهد.

یکی دائم الخمر می شود، یکی می رود در دنیای عجیب و غریب افیونی جات که ابتدا به ساکن طوری از سکون و پوچی درت می آورد که فکر می کنی دوای دردت همین است. ولی اخر همین ها هم پوچی عمیق تری انتظارت را می کشد.

همه داریم ادا در می آوریم. خودمان و حفره های بزرگ درونمان را با چیزهای مختلف پر می کنیم تا جاهای خالی مان توی ذق نزند. که اگر این چیزها را ازمان بگیرند هیچ نداریم. همین است که در تنهایی های محض مان، وقتی تمام چیزها را ازمان می گیرند، وحشت می کنیم. وقتی با خودمان به تنهایی، بدون زلم زیمبو های آویزانش، روبرو می شویم، طاقت روبرو شدن با خودمان را نداریم. فرار می کنیم، انکار می کنیم و اگر خیلی شجاع باشیم مبارزه می کنیم ....

آدم وقتی با خودش مبارزه می کند ...


ادامه دارد ....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۶
مرد خاکستری

تنهایی

خود

وحشت

پوچی

نظرات  (۴)

۰۶ دی ۹۴ ، ۱۵:۴۱ خانوم پاف
شجاعت مبارزه با خود 

پاسخ:
اول از همه شجاعت روبرو شدن با خود ! حالا دیگه اکت بعدش میتونه مبارزه باشه یا هر چیز دیگه!
من شازده کوچولو را دست کم 20 بار خوانده ام. اغراق هم نمی کنم. آن قدر خوانده ام که تک تک صفحاتش را حفظ شده ام. شازده کوچولو تمام صفات و احساسات انسانی را بیان می کند و داستان مرد دائم الخمر همین پوچی را بیان میکند. اینکه انسان در سیکل معیوبی بیافتد که حتی دلیل اولیه را فراموش کند. 
آدم وقتی که با خودش مبارزه می کند، با جهان دست به یقه می شود.
پاسخ:
دست به یقه شدن با دنیا که خیلی مسخره و اشتباه بزرگیه . چون از اول معلومه پشتتو می زنه زمین . ولی مبارزه با خود فرق می کنه! 
حالا اگه این پیش فرضو قبول کنیم ینی نباید تحت هیچ شرایطی آدم با خودش مبارزه کنه؟
جمله ای که تو کامنت قبلیم نوشتم، برای این بود که نشون بدم مبارزه با خود خیلی کار سختیه. و شاید حتی از مبارزه با دنیا هم سخت تر باشه.
مبارزه کردن با خود به نظر من هیچ برنده و بازنده ای نداره. صرفا کشمکش و جدلیه بین عقاید و تفکرات مختلف که در درون هر انسانی وجود داره. و تو این مبارزه برنده و بازنده ی قطعی نداریم. شاید بشه یه جورایی با تفکر دیالکتیکی پیوندش داد. تا اون جایی که یادمه تو تفکر دیالکتیکی یه تز داریم و یه آنتی تز و یه سنتز که سنتز لزوما ناقض تز و آنتی تز نیست و به چیز هایی از تز و یه چیز هایی از آنتی تز رو انتخاب می کنه و خودش دوباره می شه یه تز جدید. تو وجود ما هم همین اتفاق میوفته. و این چرخه می تونه تا ابد ادامه داشته باشه برای همین هم مبارزه با خود سخته.
مبارزه با جهان هم سخته. چون همه ی ما انسان ها موجوداتی اجتماعی هستیم و داریم تو اجتماع زندگی می کنیم. و حذف کردن اجتماع با این عقیده که فقط افراد مهم هستن کار بسیار احمقانه ایه.
ولی وقتی کسی تکلیفش با خودش مشخص باشه می تونه داحت تر این مبارزه رو تحمل کنه و مبارزه با دنیا براش راحت تر می شه. بیشتر کسایی که ما ازشون به عنوان انسان موفق یاد می کنیم، کسایی بودن که تو جهانشون(در همون شرایط و مکان و زمانی که زندگی می کردن) یه هدف خاص داشتن و اونقدر به هدفشون معتقد بودن که تونستن موانع رو کنار بزنن و به هدفشون برسن. و هدف تنها در صورتی به وجود میاد که انسان با خودش مبارزه کرده باشه و دقیقا بدونه چی می خواد.
شاید بشه گفت مبارزه با خود مبارزه با جهان رو آسون تر می کنه و شاید مقدمه ای براش باشه. شکوندن و یا تموم کردن اون چرخه ای که در ابتدا گفتم کار خیلی سختیه و خیلی از انسان ها نمیتونن انجامش بدن. برای همینه که مبارزه با دنیا این قدر سخته.
پاسخ:
اره خب. سختیش که مشخصه. اسمش روشه مبارزه با خود! ینی لازمه گاهی به خودت ضربه بزنی. یه بخش هایی از خودتو نابود کنی برای اصلاح و خیلی کارای دیگه که درد داره!
درون ما پره از دیالکتیک. اصن دیالکتیک از تضادهای درون بشر زاده شده. تضاهایی که همه خیلی راحت دارن کنار هم زندگی می کنن. ینی یه انسان زنده و سالم سه تا تفکر مختلف درباره یک موضوع رو داره پیاده می کنه و هیچ آلارمی ام حس نمی کنه!
مبارزه با خود به این معنایی که مد نظر منه، باید برنده و بازنده داشته باشد. یعنی میری با خودت بجنگی برای به منظوری. از جنگیدن با خود اصلا منظورم این جنگ رایج و جاری درون آدم نیست. جنگیه که میره واسه اصلاح کردن و درست کردن. که اگه بتونه برندس و نتونه بازنده. این جنگ با اونی که گفتی و کاملا درسته فرق می کنه.

شاید بشه گفت مبارزه با خود مبارزه با جهان رو آسون تر می کنه و شاید مقدمه ای براش باشه. این جمله خیلی از قبلیه درست تره. چون درون ما رو همین دنیای بیرون درست کرده. یه مدل کوچکیه از باورایی که اون بیرون وجود داره و اگه بتونی باهاش بجنگی ....
ولی خب من ترجیح می دم با چیزی که مطمئنم نمی تونم باهاش بجنگم از در صلح وارد بشم یا ته تهش دنیای خودمو درست کنم ! :)

 


بی صبرانه منتظرم پوچی 3 هستیم
کجایید؟؟
پاسخ:
همین دو  و ورا ! توو راهه اونم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی