خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

خاکستری

گاه نوشت های آدمی که نه سیاه بود نه سفید ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خود» ثبت شده است

صحبت از رسیدن به این حس گریز ناپذیر بود؛ پوچی! اینکه بالاخره یک جایی یقه مان را می گیرد و مجبوریم یک بلایی سر او یا خودمان بیاوریم.

نه فقط در برابر این پدیده، بلکه سایر پدیده های خارج از کنترل، غیر فیزیکی و متافیزیکی هم انسان را به سه واکنش ثابت وادار می کند. انکار و فرار، کنار آمدن و مبارزه! مثل مرگ، مثل زندگی پس از مرگ، مثل خدا مثل روح مثل .... که البته بعضی هاشان ممکن هر سه واکنش را لازم نداشته باشند.
بگذریم ...

آدم ها یک جایی وسط زندگی شان به پوچی می رسند. شاید همان اول، شاید در میانه و شاید هم در اخر. بعد که از کمای ضربه سنگین هیولای پوچی بیرون می آیند، خود آگاه و نا خودآگاه، ملغمه ای از سه راه بالا را برای خودشان درست می کنند و سعی می کنند نشان دهند که هیچ اتفاقی نیفتاده. هر کسی اطرافش را نگاه می کند و اولین، جذاب ترین، ساده ترین، عامه پسند ترین، مد روز ترین و ...... چیز را بر می دارد تا پوچی اش را با آن پر کند.

یکی پوچی را پشت فیلم و کتاب و موسیقی پر می کند، یکی پشت عشق های آتشین و عاشق و فارغ شدن هایش. یکی می رود تا سفید شدن موهایش درسی را که کوچکترین علاقه ای به آن ندارد را می خواند و بعدش از آن می رود سر کاری که خیلی ها آرزویش را دارند اما خب دوستش ندارد.

یکی هم زندگی را پشت همین زندگی پنهان می کند. پشت کار، زن داری و بچه داری و همسر داری. پشت رسیدگی به همسر و فرزند و خانواده. نقاب فداکاری می زند و همه جا جار می زند که زندگی ام را وقف همسر و بچه هایم کرده ام. که دروغ می گوید. که زندگی ای نداشته که بخواهد وقفش کند. تنها راه پیش رویش برای غرق نشدن در پوچی همین بوده و همین را برداشته و دارد ادامه اش می دهد.

یکی دائم الخمر می شود، یکی می رود در دنیای عجیب و غریب افیونی جات که ابتدا به ساکن طوری از سکون و پوچی درت می آورد که فکر می کنی دوای دردت همین است. ولی اخر همین ها هم پوچی عمیق تری انتظارت را می کشد.

همه داریم ادا در می آوریم. خودمان و حفره های بزرگ درونمان را با چیزهای مختلف پر می کنیم تا جاهای خالی مان توی ذق نزند. که اگر این چیزها را ازمان بگیرند هیچ نداریم. همین است که در تنهایی های محض مان، وقتی تمام چیزها را ازمان می گیرند، وحشت می کنیم. وقتی با خودمان به تنهایی، بدون زلم زیمبو های آویزانش، روبرو می شویم، طاقت روبرو شدن با خودمان را نداریم. فرار می کنیم، انکار می کنیم و اگر خیلی شجاع باشیم مبارزه می کنیم ....

آدم وقتی با خودش مبارزه می کند ...


ادامه دارد ....

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۹
مرد خاکستری